چهره

شكراله ذبيحي
mehrju@yahoo.com

در باز مي شود ، رفيق پيراهنش را مي كَنَد . هوا گرم است پنكة روشن اتاق را به دوران مي اندازد . در اين اوايل بعد از ظهر مي خواهم بنويسم . نوشــتن نيز آرامم نمي كند . هيچ مُسَـكني نيست . تنها راه خلاص شدن مُردن است .حس مي كنم از چيزي بيزارم ، نااميدم ، از قضيه أي ، و مطلب به همينجا ختم نمي شود فكر مي كنم بيزاري و نا اميــدي از اين چيز كار بي هــوده أي است . اما مي گردم . بلــكه بدانم از چه چيز بيزارم .
رفيق چند استكان عرق را مسلســلي مي زند و من هم كمي مَزه در دهانم آب مي شود . او وضعيتش بهتر از من است آنقدر روحــيه دارد كه دخل بُطر را در آورد . او مســائلي مثلا در مورد فــلان رنگ مي پرسد . نميتوانم جوابــش را ندهم ، مي خواهم چيزي بـگويم اما نوشتنم گرفته و بَد جوري گرفته . شايد خوانندة احتمالي قصه ام فكر كند اصلا محـلش نمي گذارم ، اما پُــر اهميت ترين چيز خواننده است . شما را نبايد نا اميد تان كرد . ما حرف مي زنيم و اين حــرف زدن احتمالا شايد به زن گــرفتن و از زن نگرفتن و نـِك و نُوك من ختم مي شود در حالي كه دوسـتم عرق كرده آخرين جرعه را با بي ميلي بالا مي كشد صاف رو به پنكه چشم دوخته مي نشيند . حرف ما تمام شده ، رفيق مست كرده در خود فرو مي رود و گاها نيز حرف، يا جمله أي را زمزمه مي كند .
صدايي از بيرون نمي آيد ، پرنده پَر نمي زند . هوا اينجا هم گُر گرفته ، مي توانم حدس بزنم در جنوب چه فاجعه أي رُخ داده . به حرفهايي كه زديم فكر مي كنم و هنوز چند مَزه لاي دندان مي گذارم ، تلخي اش به اين زودي نمي رود . احتمالا اشك است يا عرقي كه از چشم رفيق مي ريزد . بهر حال شغلي ندارم و پولي بدست نمي آورم ، بعنوان كسي كه احتــمالا سالي يكي دو تا داستان درجه چند مـي نويسد موفق نيستم . قفل شكسته از باد گرم باز مي شود چــار چوب پنجره كنار مي رود بــويي حواسمـانرا جمع مي كند رفيق خواب خواب است . احسـاس مي كنم اين حالت را مي شـــناسم مــدتي را با اوسـر كرده ام فـكر مي كنم به اين نا امــدي و از خود بيــزاري ، أي ، دست پيــدا كرده ام . بوي مرگ گرفته ام تعـفن بودنم را استشمام مي كنم ، شايد اين قضيه ، بالاخره داستان بايد جايي تمام شود .
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30484< 3


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي